جدول جو
جدول جو

معنی زاغ رنگ - جستجوی لغت در جدول جو

زاغ رنگ
به رنگ زاغ، هر چیز سیاه که به سیاهی پر زاغ باشد، برای مثال چو روز سپید از شب زاغ رنگ / برآمد چو کافور از اقصای زنگ (نظامی۵ - ۹۰۵)
تصویری از زاغ رنگ
تصویر زاغ رنگ
فرهنگ فارسی عمید
زاغ رنگ
(رَ)
برنگ زاغ. کنایت از شب و هر چیز سیاه:
برآمد زاغ رنگ و ماه پیکر
یکی میغ از فراز کوه قارن.
منوچهری.
چو روز سپید از شب زاغ رنگ
برآمد چو کافور از اقصای زنگ.
نظامی.
همه زیور روم شد زاغ رنگ
بروم اندر آمد شبیخون زنگ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
زاغ رنگ
برنگ زاغ، هر چیز سیاه، شب
تصویری از زاغ رنگ
تصویر زاغ رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
زاغ رنگ
((رَ))
هر چیز سیاه
تصویری از زاغ رنگ
تصویر زاغ رنگ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هام رنگ
تصویر هام رنگ
هم رنگ، دو چیز که به یک رنگ باشند، همتا، همانند
فرهنگ فارسی عمید
(خَ رَ)
زردرنگ:
دور ماندید ز من همچو خزان از نوروز
که خزان رنگم و نوروز لقائید همه.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 417)
لغت نامه دهخدا
مؤلف آنندراج این کلمه را بدون ضبط و تفسیر آورده است با شاهد ذیل:
خسروا لشکر خطش بدوید
دل نگه دار وقت زاغ رو است،
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زُ حَ رَ)
برنگ زحل. تیره رنگ. زحل رنگم، یعنی سیاهم. (شرفنامۀ منیری) (کشف اللغات) :
هم زحل رنگم چو آهن هم ز آتش حامله
وز حریصی چون نعایم آهن و آتش خورم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(چِ / چَ)
دژی است در ترکستان. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غِ دُ رَ)
رجوع به زاغ پیسه شود
لغت نامه دهخدا
مقلوب بانگ زاغ، آواز زاغ:
بر گلت آشفته ام بگذار تا در باغ وصل
زاغ بانگی میکنم بلبل هم آوائیم نیست،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(رَ)
اغبر. (ابوالفتوح رازی)
لغت نامه دهخدا
چیزی که دارای رنگهای مختف است، گوناگون. یا هزاررنگ برآمدن، بصورتهای مختلف خودراآراستن، یا هزارنگ برآوردن (برآردن)، چیزی رابصورتهای گوناگون ظاهرساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هام رنگ
تصویر هام رنگ
همرنگ: (از جمله هفتاد هزار اسپ هام گون هام رنگ هم بالا بودند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جام رنگ
تصویر جام رنگ
صافی، روشن، همانند جام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرد رنگ
تصویر زرد رنگ
آنچه به رنگ زرد باشد زرد فام
فرهنگ لغت هوشیار
از انواع مرکبات با نام علمی citroosmdica
فرهنگ گویش مازندرانی
رنگی مایل به زرد که شبیه به رنگ شغال است
فرهنگ گویش مازندرانی
به رنگ آب، از روستاهای اطراف چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
چشم چران، بی شرم، بی آزرم
فرهنگ گویش مازندرانی